شعر درباره مرگ بیشترین دل مشغولی شاعران در همه دورانها بوده است. برای مشاهده چنین اشعار به ادامه مطلب مراجعه کنید.
مرگ در شعر فارسی - مولوی
به روز مرگ چو تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا درد این جهان باشد
برای من مگری و مگو دریغ دریغ
به دوغ دیو درافتی دریغ آن باشد
جنازهام چو ببینی مگو فراق فراق
مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد
مرا به گور سپاری مگو وداع وداع
که گور پرده جمعیت جنان باشد
فروشدن چو بدیدی برآمدن بنگر
غروب شمس و قمر را چرا زبان باشد
تو را غروب نماید ولی شروق بود
لحد چو حبس نماید خلاص جان باشد
کدام دانه فرورفت در زمین که نرست
چرا به دانه انسانت این گمان باشد
کدام دلو فرورفت و پر برون نامد
ز چاه یوسف جان را چرا فغان باشد
دهان چو بستی از این سوی آن طرف بگشا
که های هوی تو در جو لامکان باشد
------------------------------------
روزی که زیر خاک تن ما نهان شود
وانها که کردهایم یکایک عیان شود
یارب به فضل خویش ببخشای بنده را
آن دم که عازم سفر آن جهان شود
بیچاره آدمی که اگر خود هزار سال
مهلت بیابد از اجل و کامران شود
هم عاقبت چو نوبت رفتن بدو رسد
با صدهزار حسرت از اینجا روان شود
آوازه در سرای در افتد که خواجه مرد
وز بم و زیر، خانه پر آه و فغان شود
تابوت و پنبه و کفن آرند و مرده شوی
اوراد ذاکران ز کران تا کران شود
آرند نعش تا به لب گور و هر که هست
بعد از نماز باز سر خانمان شود
میراث گیر کم خرد آید به جست و جوی
پس گفت و گوی بر سر باغ و دکان شود
نامی ز ما بماند و اجزای ما تمام
در زیر خاک با غم و حسرت نهان شود
خرم دلی که در حرمآباد امن و عیش
حق را به خوان لطف و کرم میهمان شود
این کار دولتست نداند کسی یقین
سعدی یقین به جنت و خلوت چه سان شود
سعدی
~~~~~✦✦✦~~~~~
من نمیخواهم که بعد از مرگ من افغان کنند
دوستان گریان شوند و دیگران نالان کنند
من نمیخواهم که فرزندان و نزدیکان من
ای پدر جان! ای عمو جان! ای برادر جان کنند
من نمیخواهم پی تشییع من خویشان من
خویش را از کار وا دارند و سرگردان کنند
من نمیخواهم پی آمرزش من قاریان
با صدای زیر و بم ترتیل الرحمن کنند
من نمیخواهم خدا را گوسفندی بیگناه
بهر اطعام عزادارن من قربان کنند
من نمیخواهم که از اعمال نا هنجار من
ز ایزد منان در این ره بخشش و غفران کنند
آنچه در تحسین من گویند بهتان است و بس
من نمیخواهم مرا آلوده بهتان کنند
جان من پاک است و چون جان پاک باشد باک نیست
خود اگر ناپاک تن را طعمه نیران کنند
در بیابانی کجا از هر طرف فرسنگهاست
پیکرم را بی کفن بی شستشو پنهان کنند
حبیب یغمایی