اشعار شعر شعرا

شعرهای عاشقانه ، اشعار کوتاه و زیبا، مجموعه اشعار کوتاه معروف,اشعار کوتاه عارفانه و عاشقانه,اشعار کوتاه زیبای عاشقانه , شعر کوتاه از شاعران مشهور ایران

اشعار شعر شعرا

شعرهای عاشقانه ، اشعار کوتاه و زیبا، مجموعه اشعار کوتاه معروف,اشعار کوتاه عارفانه و عاشقانه,اشعار کوتاه زیبای عاشقانه , شعر کوتاه از شاعران مشهور ایران

اشعار فردوسی در مورد حمله اعراب به ایران

Image result for ‫شعر فردوسی درباره اعراب‬‎

چو بخت عرب بر عجم چیره شد            همی بخت ساسانیان تیره شد

پر آمد ز شاهان جهان را قفیز [پیمانه]          نهان شد ز رو گشت پیدا پشیز

 

همان زشت شد خوب، شد خوب زشت            شده راه دوزخ پدید از بهشت

دگرگونه شد چرخ گردون بچهر                      ز آزادگان پاک ببرید مهر

به ایرانیان زار و گریان شدم                        ز ساسانیان نیز بریان شدم

دریغ آن سر و تاج و اورنگ و تخت          دریغ آن بزرگی و آن فرّ و بخت

 

کزین پس شکست آید از تازیان                          ستاره نگردد مگر بر زیان

 

چو با تخت، منبر برابر شود                         همه نام بوبکر و عمّر شود

تبه گردد این رنجهای دراز                     نشیبی دراز است پیشش فراز

 

نه تخت و نه دیهیم بینی نه شهر                   ز اختر همه تازیان راست بهر

 

ز پیمان بگردند وز راستی                    گرامی شود کژّی و کاستی

رباید همی این از آن، آن ازین                           ز نفرین ندانند بازآفرین

نهانی بتر زآشکارا شود                                دل مردمان سنگ خارا شود

شود بنده بی هنر شهریار                   نژاد و بزرگی نیاید به کار

به گیتی نماند کسی را وفا                        روان و زبانها شود پر جفا

 

از ایران و از ترک و از تازیان                    نژادی پدید آید اندر میان

نه دهقان، همه ترک و تازی بود               سخنها به کردار بازی بود

 

نه جشن و نه رامش، نه گوهر نه نام              به کوشش ز هرگونه سازند دام

بریزند خون از پی خواسته                   شود روزگار بد آراسته

زیان کسان از پی سود خویش                       بجویند و دین اندر آرند پیش

ز پیشی و بیشی ندارند هوش                     خورش نان کشکین و پشمینه پوش

چو بسیار از این داستان بگذرد                     کسی سوی آزادگان ننگرد

 

یکی نامه ای بر حریر سفید                        نوشتند پر بیم و چندی امید

به عنوان بر از پورِ هرمزد شاه                   جهان پهلوان رستم کینه خواه

سوی سعد وقاص جوینده جنگ                     پر از رأی و پر دانش و پر درنگ

به من بازگوی آنکه شاه توکیست             چه مردی و آیین و راه تو چیست

به نزد که جویی همی دستگاه                    برهنه سپهبد برهنه سپاه

به نانی تو سیری و هم گرسنه                    نه پیل و نه تخت و نه بار و بُنه

 

ز شیر شتر خوردن و سوسمار                 عرب را به جایی رسیده ست کار

که تاج کیان را کند آرزو                      تفو باد بر چرخ گردان، تفو!

 

شما را به دیده درون شرم نیست               ز راه خرد مهر و آزرم نیست

 

بدین چهر و این مهر و این راه و خوی            همی تخت و تاج آیدت آرزوی

جهان گر به اندازه جویی همی                        سخن بر گزافه نگویی همی

شعر سهراب سپهری خانه دوست کجاست


شعر سهراب سپهری, خانه ی دوست کجاست ,شعر خانه ی دوست کجاست

شعر نشانی سهراب سپهری

 

خانه دوست کجاست؟

در فلق بود که پرسید سوار

 آسمان مکثی کرد

رهگذر شاخه نوری که به لب داشت

به تاریکی شن ها بخشید و به انگشت

نشان داد سپیداری و گفت

نرسیده به درخت

کوچه باغی است که از خواب خدا

 سبزتر است

و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است

میروی تا ته آن کوچه

که از پشت بلوغ سر به در می آرد

 پس به سمت گل تنهایی می پیچی

دو قدم مانده به گل      

پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی

و تو را ترسی شفاف فرا می گیرد

 در صمیمیت سیال فضا، خش‌خشی می‌شنوی:

کودکی می بینی

رفته از کاج بلندی بالا

جوجه بردارد از لانه نور

 و از او می پرسی

خانه دوست کجاست.

اشعاری از مولانا در مورد عشق

اشعار مولانا درباره عشق و زندگی | شعرهای زیبای مولوی درباره خداوند


ماییم که از باده ی بی‌جام خوشیم
هر صبح منوریم و هر شام خوشیم
گویند سرانجام ندارید شما
ماییم که بی‌هیچ سرانجام خوشیم

مولوی 

درمن بدمی من زنده شوم
یک جان چه بود، صد جان منی…

 

اشعار مولانا درباره عشق و زندگی | شعرهای زیبای مولوی درباره خداوند

اشعار مولانا درباره عشق و زندگی

 

گر شاخه‌ها دارد تری
ور سرو دارد سروری
ور گل کند صد دلبری
ای جان، تو چیزی دیگری…

 

اشعار مولانا درباره عشق و زندگی | شعرهای زیبای مولوی درباره خداوند

شعرهای زیبای مولوی درباره خداوند

 

ای در دل من، میل و تمنا، همه ی تو!
وندر سر من، مایه سودا، همه ی تو!

هر چند به روزگار در می‌نگرم
امروز همه ی تویی و فردا همه ی تو

 

اشعار مولانا درباره عشق و زندگی | شعرهای زیبای مولوی درباره خداوند

 

ﺍﯼ ﺩﻝ ﺍﮔﺮﺕ ﻃﺎﻗﺖ ﻏﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺮﻭ
ﺁﻭﺍﺭﻩٔ ﻋﺸﻖ ﭼﻮﻥ ﺗﻮ ﮐﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺮﻭ

ﺍﯼ ﺟﺎﻥ ﺗﻮ ﺑﯿﺎ ﺍﮔﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪ
ﻭﺭ ﻣﯽ‌ﺗﺮﺳﯽ ﮐﺎﺭ ﺗﻮ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺮﻭ

 

اشعار مولانا درباره عشق و زندگی | شعرهای زیبای مولوی درباره خداوند

اشعار مولانا درباره عشق

 

عمر که بی‌عشق رفت هیچ حسابش مگیر
آب حیاتست عشق در دل و جانش پذیر

 

اشعار مولانا درباره عشق و زندگی | شعرهای زیبای مولوی درباره خداوند

 

هرگز دل عشاق به فرمان کسی نیست

 


نیم بیت های‌ مولانا درباره عشق

ما بر در عشق حلقه کوبان
تو قفل زده، کلید برده

 

اشعار مولانا درباره عشق و زندگی | شعرهای زیبای مولوی درباره خداوند

 

ان‌چه رفت از عشق
او بر ما مپرس…

 

اشعار مولانا درباره عشق و زندگی | شعرهای زیبای مولوی درباره خداوند

 

بیچاره‌تر از عاشق بیصبر کجاست
کاین عشق گرفتاری بی‌هیچ دواست

درمان غم عشق نه صبر و نه ریاست
در عشق حقیقی نه وفا و نه جفاست


بر سر کوی تو عقل از سر جان برخیزد
خوشتر از جان چه بود از سر آن برخیزد
بر حصار فلک ار خوبی تو حمله برد
از مقیمان فلک بانگ امان برخیزد
بگذر از باغ جهان یک سحر ای رشک بهار
تا ز گلزار و چمن رسم خزان برخیزد
پشت افلاک خمیدست از این بار گران
ای سبک روح ز تو بار گران برخیزد
من چو از تیر توام بال و پری بخش مرا
خوش پرد تیر زمانی که کمان برخیزد
رمه خفتست همی‌گردد گرگ از چپ و راست
سگ ما بانگ برآرد که شبان برخیزد
من گمانم تو عیان پیش تو من محو به هم
چون عیان جلوه کند چهره گمان برخیزد
هین خمش دل پنهانست کجا زیر زبان
آشکارا شود این دل چو زبان برخیزد
این مجابات مجیر است در آن قطعه که گفت
بر سر کوی تو عقل از سر جان برخیزد

بشنو این نی چون شکایت می‌کند

از جداییها حکایت می‌کند

کز نیستان تا مرا ببریده‌اند

در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق

تا بگویم شرح درد اشتیاق

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش

باز جوید روزگار وصل خویش

جــنگ هـای خلق، بهر خوبی است

بــرگ بی بــرگی، نشان طوبی است

خشم هــای خلـق، بهـر آشتی است

دام راحــت دایمــاً بـی راحتی است

هــر زدن، بهـر نــــوازش را بــُـود

هــــر گـــله از شـکر آگــه می کند

جنـــگ ها می آشتـی آرد درســـت

مـــارگیـر از بهــر یــاری مار جست

شعر از سعدی درباره خدا

شعر از سعدی درباره خدا


Image result for ‫خدا‬‎


بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار

خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار

صوفی از صومعه گو خیمه بزن بر گلزار

که نه وقتست که در خانه بخفتی بیکار

بلبلان وقت گل آمد که بنالند از شوق

نه کم از بلبل مستی تو، بنال ای هشیار

آفرینش همه تنبیه خداوند دلست

دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار

این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود

هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار

.

شعر استثنایی نشانه های آفرینش خداوند

.

کوه و دریا و درختان همه در تسبیح‌اند

نه همه مستمعی فهم کنند این اسرار

خبرت هست که مرغان سحر می‌گویند

آخر ای خفته سر از خواب جهالت بردار

هر که امروز نبیند اثر قدرت او

غالب آنست که فرداش نبیند دیدار

تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش

حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار

کی تواند که دهد میوهٔ الوان از چوب؟

یا که داند که برآرد گل صد برگ از خار

چند شعر کوتاه از شاعران بنام ایرانی


شاعران بزرگ, شعرهای عاشقانه

شعر کوتاه از شاعران مشهور ایران

 

تن محنت کشی دیرم خدایا

دل با غم خوشی دیرم خدایا

زشوق مسکن و داد غریبی

به سینه آتشی دیرم خدایا

باباطاهر 

 

 اشعار زیبا, اشعار کوتاه شاعران

اشعار کوتاه شاعران 

 

اکنون که گل سعادتت پربار است

دست تو ز جام می چرا بیکار است

می‌خور که زمانه دشمنی غدار است

دریافتن روز چنین دشوار است

خیام 

 

 اشعار زیبا, اشعار کوتاه شاعران

 شعر کوتاه

 

یارب دل پاک و جان آگاهم ده

آه شب و گریه سحرگاهم ده

در راه خود اول ز خودم بیخود کن

بیخود چو شدم ز خود بخود راهم ده

خواجه عبدالله انصاری

 

 اشعار زیبا, اشعار کوتاه شاعران

اشعار عاشقانه 

 

آن را که جفا جوست نمی باید خواست

سنگین دل و بد خوست نمی باید خواست

مارا ز تو غیر از توتمنایی نیست

از دوست به جز دوست نمی باید خواست

رهی معیری

 

 اشعار زیبا, اشعار کوتاه شاعران

اشعار کوتاه شاعران

 

از من شب هجر می‌بپرسید حباب

دریای غمم کدام آرام و چه خواب

در دل بود آرام و خیالی هر موج

در دیده خیال خواب شد نقش بر آب

خاقانی

 

 اشعار زیبا, اشعار کوتاه شاعران

 شعرهای کوتاه عاشقانه

 

عشق رخ تو بابت هر مختصری نیست

وصل لب تو در خور هر بی خبری نیست

هر چند نگه می‌کنم از روی حقیقت

یک لحظه ترا سوی دل ما نظری نیست

بسیار سمرهاست در آفاق ولیکن

دل‌سوزتر از عشق من و تو سمری نیست

سنایی

  

ادامه مطلب ...